انسان کامل به روايت قرآن
قرآن مهمترين مرجع و منبع ديني ما مسلمانان ميباشد تا آنجا که تمام ارکان و اعمال ديني و مذهبي ما مبتني بر آموزههاي آن است. ما قرآن را چراغ هدايتي ميدانيم که با آن قادريم ميان خوبي و بدي، زشتي و نيکي و حق و باطل فرق نهيم. قرآن براي ما دروازههاي خرد وحکمت جاوداني است که در پرتو آن قادريم امر دنيا و آخرت خويش را تمشيت کنيم و با تمسک به آن به لطائف و بطون حقايق الهي دست يابيم. قرآن شفاي دل و رحمت الهي و بهترين ملجأ و پناه ما در آَشوبها و سختيهاي زمانه است. به قول مولا علي (ع) قرآن راوي اخبار گذشتگان و آيندگان و بيانگر احکام مورد نياز مردمان هر زمانه است. و در جاي ديگر ايشان ميفرمايد: «قرآن نوري است که خاموشي ندارد، چراغي است که درخشندگي آن زوال نپذيرد، دريايي است که ژرفاي آن درک نشود، راهي است که رونده آن گمراه نگردد... قرآن معدن ايمان و اصل آن است، چشمههاي دانش و درياهاي علوم است، سرچشمهي عدالت، و نهر جاري عدل است، پايههاي اسلام و ستونهاي محکم آن است، نهرهاي جاري زلال حقيقت و سرزمينهاي آن است... خدا قرآن را فرونشاننده عطش علمي دانشمندان، و باران بهاري براي قلب فقيهان، و راه گسترده و وسيع براي صالحان قرار داده است.» ( نهجالبلاغه: خطبه198، ص419)
با چنين بينش و شناختي از قرآن، در نظر داريم از منظر کلام وحي شخصيتي را تحليل و تبيين کنيم که خود دريافت کننده، حامل، مبلغ و عامل به آن بوده است. ميان قرآن و پيامبر(ص) يک پيوند عميق و نزديک مييابيم تا آنجا که از نبي مکرم اسلام(ص) به عنوان تجسم عيني و عملي قرآن ياد ميشود و کلام همسر پيامبر(ص) در ذهن تداعي مي شود که در جواب کساني که از اخلاق پيامبر سوال مينمودند پاسخ ميداد که اخلاق او همان قرآن است و واقعاً پيامبر(ص) در تمام ابعاد همان قرآن بود. اين امر براي ما نقش بسيار مهمي در شناخت نبي مکرم اسلام(ص) دارد، چرا که اولاً به جهت تطابق انديشه و سيرة پيامبر(ص) با قرآن، حتي در صورت فقدان مستندات تاريخي، باز براي شناخت پيامبر(ص)، قرآن براي ما کافي بود. ثانياً ما ميتوانيم پيامبر(ص) را نه از طريق گفتههاي تاريخي که احياناً در گذر زمان مشمول خطاهاي انساني و منافع افراد نقلکننده شدهاند بلکه از منبعي ميشناسيم که به جهت جامعيت و فرازماني بودن به بهترين وجه تمام ابعاد شخصيت جامع پيامبراسلام(ص) را به ما نشان ميدهد و فاقد هر گونه تحريف يا تغييري ميباشد. نکته ديگر آنکه اين منبع به لحاظ زماني اولين و شاخصترين سند در تاريخ اسلام و به لحاظ محتوا جزو باارزشترين منابع دربارة پيامبر(ص) است. اما آنچه موضوع شناخت پيامبر(ص) را از ديدگاه قرآن برجستهتر ميکند اين است که تمام مطالب آن از زبان خود رسول گرامي اسلام(ص) براي ما بيان شده و مورد تاييد ايشان است.
سوالي که ممکن است به ذهن خطور کند اين است که شناخت شخصيتي مربوط به 1400 سال قبل، آن هم از طريق کتاب آسمانياش چه چيزي براي امروز ما دارد؟ از شناخت ايشان در پرتو آيات قرآن به کداميک از مسائل ما پاسخ داده ميشود؟ و از کداميک از مشکلات و بحرانهاي امروزه جهان کنوني گرهگشايي ميکند. پاسخ به اين سوالات مستلزم شناخت موقعيت انسان و مشکلات آن و مستلزم مشخص کردن رويکرد و انتظارات ما از قرآن است. به اعتراف همگان، جهان عصر ما که نهايت تکامل حيات مادي خود را از ابتداي تاريخ تاکنون پشت سر نهاده است نتوانسته است بر بحرانهايي چون اخلاق، معنويت، هويت، تبعيض، تعارض فرهنگها، عدالت و ... فائق آيد و هر چه به جلوتر گام برمي دارد در اين جهات ضعيفتر و نحيفتر ميشود. قرآن در ترسيم شخصيت پيامبر(ص)، او را الگوي کامل اخلاق، انسانيت، معنويت، عدالت، سياست، مهروزي و ... نشان ميدهد و در همراهي لحظه به لحظه با ايشان نه يک الگوي ذهني آرماني که يک الگوي عملي را در معرض ديدگان ما قرار ميدهد. هر انسان بيطرفي ولو اينکه صرفاً تاريخي نگاه کند به صحت اين مطالب اذعان خواهد نمود. چنانکه محققان غيرمسلماني که در خصوص پيامبر(ص) به بررسي و تتبع تاريخي صرف پرداختهاند و هيچگونه دلبستگي به گزارههاي ديني نداشتهاند به اقتضاي انصاف و نوع منابعي که ديدهاند اين نکات را تاييد کردهاند. انقلاب روحي و اجتماعي که پيامبر در شخصيت افراد و اجتماع عربستان ايجاد کرد و نهايتاً منتهي به ايجاد تمدن اسلامي شد خود شاهد مهمي بر گفتهها و آموزههاي قرآن است.
حادثه عظيم بعثت و ابلاغ رسالت پيامبر(ص)، اولين گام براي شناخت شخصيت و ابعاد رسالت نبي مکرم اسلام از منظر قرآن مي باشد. بعثت و برانگيخته شدن محمد(ص) به رسالت، آغاز روند دگرگونهاي بود که به دنبال خود پي ريزي يک ساختار نوين و يک تحول فراگير را در جامعه عربستان به دنبال داشت. تحولي که قرار نبود تنها به سرزمين جزيره العرب محدود شود بلکه مقصد آن کل جهان انساني بود. اين رخداد از چنان اهميتي برخوردار بود که بنا به بيان قرآن، انبياء پيشين تحقق آن را آرزو مي کردند و پيروان خويش را از وقوع آن خبر ميدادند. قرآن نيز از اين واقعه به عظمت ياد ميکند و آن را بزرگترين نعمت الهي براي بندگانش برميشمارد نعمتي که خداوند بابت آن بر مومنان منت ميگذارد(و لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم)(آل عمران/164) و ثمرات آن را نشان دادن آيات الهي، تزکيه جان و علم و حکمت بيان مي کند. بررسي جامعه عربستان و اوضاع جهان در آن زمان، ابعاد اين نعمت را بهتر به ما نشان ميدهد.
عربستان به لحاظ جغرافيايي يک جزيره العرب بود که فاقد هر گونه مزيت ويژه سوق الجيشي، جمعيتي، اقتصادي و حتي سابقه مدني و شهرنشيني بود. لذا هيچيک از کشورهاي همجوار هرگز چشم طمع به اين منطقه خشک و لم يزرع ندوختند. تمام اين منطقه فاقد ساختار جمعيتي متمرکز بود. به جهت آنکه عربستان متشکل از طوائف و قبائل بود و قبيله، بزرگترين ساختار اجتماعي محسوب ميشد و لذا حکومت واحدي را براي قرنهاي متمادي تجربه نکرد و عليرغم وجود شهرهايي مانند مکه، يثرب، طائف و شهرهاي جنوبي در يمن و تقسيم وظائف در شهرها، فاقد ساختار شهري بود. آداب و فرهنگ اين جامعه مبتني بر عقايد خرافي، سنت هاي جاهلانه پيشينيان و افتخارات بي مايه بود و جز شعر که ابزار بيان اين امور بود هنري نداشتند. بر اساس اين سنت ها بود که در نهايت انحطاط اخلاقي به سر مي بردند بي آنکه اعمال خويش را قبيح بدانند. در فرهنگ هيچ جايگاه برجسته و سابقه تاريخي نداشتند. جهان يک عرب، قبيله، شمشير، شتر و بيابان بود و چه جنگهاي طولاني که مبتني بر اين جهان تنگ و بي ارزش، بارها ميان اعراب تکرار شد. جدا از تمام اين کمبودها، شکاف هاي اجتماعي در اين جامعه بيداد مي کرد و فقير و غني در تفاوتي آشکار زندگي مي کردند. در يک کلمه انسان در آن جامعه فاقد شخصيت و چهره انساني بود. نهايت برجستگي يک فرد در آن محيط امتيازات نسبي، مکنت مالي و افتخارات قبيله اي بود. حرمت و شخصيت هر فرد بر اساس اين معيارها شکل مي گرفت و خارج از اين چارچوب هر عملي مشروع بود. لذا هويت عربي معجوني آشفته، ناهمگون و متعفن بود.
بعثت همان واقعهاي بود که اين تضادها را در جهان تاريک و فسرده عربستان آشکار کرد، آرمان هاي بدلي و نخ نماي آن را در مقابل ديدگان همه به نمايش گذاشت و تهي بودن انسان را به رخش کشيد.
و آن هنگام که بر فراز کوه حراء ماموريت پيامبر(ص) به وي ابلاغ شد و در نقش مربي اين قوم قرار گرفت. او از اين انسانهاي خشک، خشن، بيروح و فاقد هر گونه معرفت و ذوق، با چراغ معرفت و دانايي انساني ديگر ساخت. روح زندگي، معنويت و اخلاق را در کالبد فسرده آنها دميد. سرشت آنها را با کلام الهي آميخت و چنان انسانهايي از آنها ساخت که تراز انسانيت براي همه تاريخ شدند. تا آنجا که در کمتر از يک قرن، کلامشان در بخش وسيعي از جهان نفوذ پيدا کرد و از هر نظر الگوي ساير ملل شدند و در تمام علوم وفنون، بالاترين جايگاه را يافتند و تمدن نويني با محوريت ايمان و توحيد و آموزه هاي اسلامي شکل گرفت. از ديدگاه قرآن نعمت بعثت و آثار و نتايج فراگيرش، حجت الهي را نيز بر مردم تمام نموده است. زيرا تمام آنچه براي رستگاري و فلاح در دنيا و عقبي نياز است رسولان بويژه خاتمالنبيين در اختيار آنها نهاده است و ديگر در پيشگاه الهي عذر و بهانه اي نخواهند داشت. (و ماکان ربک مهلک القري حتي يبعث في امها رسولا يتلو عليهم آياتنا و ما کنا مهلکي القري الا واهلها ظالمون)(قصص/59)
بعثت، آغاز کاري بزرگ بود. ابلاغ آيات الهي و تبيين آن براي مردم نيازمند شخصيتي بود که از هر جهت نسخه عيني، الگو و مدل آن چيزي باشد که قرآن از انسان کامل تصوير مي کند. کسي که بتواند بار سنگين هدايت امت را به دوش کشد و در اين مسير سخت و طاقت فرسا، به خوبي از عهده انجام اين ماموريت عظيم برآيد. چنين فردي در مقام خاتم انبياء بايد از چنان ويژگيهاي والايي برخوردار باشد که تا دنيا دنياست او مدار و محور راهبري و هدايت انسانها باشد. در آينه قرآن، پيامبر(ص) از چنين شخصيت، مقام و جايگاهي برخوردار است. در محيطي با مختصات جامعه جاهلي، سلوک و رفتار جواني چون محمد(ص) درخشش خاصي داشت، وجود او هوايي تازه براي تنفس کردن بود. تا آن هنگام که بار رسالت و هدايت امت بر دوش او قرار نگرفته بود براي ديگران جامع حسنها و کمالات بود؛ او ياريگر نيازمندان، غمخوار دردمندان، همپيمان جوانمردان، امين قوم عرب در گفتار و کردار و محجوب به حجب و حيا شناخته مي شد. و اينگونه است که امر خطير رسالت بر دوش فردي با چنين اوصافي قرار ميگيرد. از ديدگاه قرآن اخلاق، نگين شخصيت پيامبر(ص) است و تعبيرات و توصيفاتي که از اخلاق وي بيان مي کند درباره هيچ شخصيت الهي يا تاريخي ديگري به کار نمي برد که سرفصل آن آيه «و انک لعلي خلق عظيم»(قلم/4) ميباشد. به راستي که او چنين بود و اخلاق با جانش آميخته بود. تواضع، ايثار و انفاق، بخشش، صبر، ملاطفت و محبت، راست گفتاري و راست کرداري، حسن خلق و ... تابلوهاي باشکوه و نفيسي از اخلاق او بودند که توانست در مدت کمتر از دو دهه انقلابي فرهنگي و اجتماعي در شبه جزيره عربستان ايجاد نمايد. قطعاً هدايت مردمان به سوي فضايل اخلاقي و معارف الهي بدون چنين پشتوانه و سرمايه معنوي ناممکن بود. و قرآن در جاي ديگر رمز موفقيت پيامبر(ص) را در امر نبوت و رسالت اخلاق کريمه ايشان مي داند و اظهار ميدارد که «... اگر تندخو و سخت دل بودي مردم از گرد تو متفرق مي شدند..» چنان که در جاي ديگر قرآن خطاب به منافقين که حسن خلق و حلم پيامبر(ص) را نشانه ساده انديشي و زودباوري وي تلقي مي کنند مي فرمايد «بعضي پيامبر(ص) را دائماً ميآزارند و مي گويند: او شخص زودباوري است. بگو زودباوري او لطفي به نفع شماست، که به خدا ايمان آورده و به مومنين هم اطمينان دارد و براي مومنان حقيقي وجودش رحمت است...»(توبه/61). و او حقيقتاً تجلي رحمت، لطف، رحمانيت و مهرباني پروردگار بر بندگانش بود؛ و حتي قرآن دليل ارسال نبي مکرم اسلام به سوي مردمان را اين امر اعلام مي کند که او «رحمه للعالمين» باشد. چنان رحمت و لطف در جان او موج مي زند که گاه مورد خطاب الهي قرار مي گيرد که «ما قرآن را بر تو نازل نکرديم که خويشتن را به رنج درافکني= تنها غرض از نزول قرآن آن است که مردم خداترس را متذکر و بيدار کني»(طه/3-2) و گاه نزديک است از غم ايمان نياوردن آنها خود را در معرض هلاک قرار دهد چنانکه قرآن مي فرمايد: «اي رسول تو چنان در انديشه هدايت خلقي که خواهي جان عزيزت را از غم اينکه ايمان نميآورند هلاک سازي»(شعراء/3). رحمت نبوي فقط منحصر به هدايت خلق نيست بلکه در تمام ارکان و مسايل زندگي مردم جاري و ساري است قرآن در اين باره مي فرمايد: «همانا رسولي از جنس شما براي هدايت شما آمد که فقر و پريشاني و جهل و فلاکت شما بر او سخت مي آيد و بر آسايش و نجات شما بسيار حريص و به مو منان رئو ف و مهربان است.»(توبه/128) تاريخ مصداقهاي فراواني از رحمت و شفقت او در مقابل ديدگان جهانيان ميگذارد. چگونه ممکن است کسي بر دروازه شهري قرار بگيرد که 13 سال تمام در آن توهين، افترا، طعن و بدگويي، هتک حرمت، شکنجه و تبعيد ياران و 3 سال محاصره اقتصادي ديده باشد و با خروج از آن شهر باز مورد عداوت قرار گرفته باشد و جنگ هاي فراواني بر او تحميل شده باشد و نزديکترين يارانش شربت شهادت چشيده باشند؛ اما به يکباره همه اينها را ناديده بگيرد و با رحمت و بزرگواري با آنها برخورد کند. اوج قدرت براي او تفوق بر دشمن نيست اوج قدرت براي او، چشاندن طعم رحمت الهي و نشان دادن چهره اسلام بر بندگان است. اينگونه است که او شايسته عنوان «رحمه للعالمين» است. اصلاً از ديدگاه قرآن خود وجود پيامبر، مايه رحمت براي مومنان در دنيا و آخرت است و خطاب به پيامبر(ص) مي فرمايد: «تا تو در ميان آنها هستي خدا آنان را عذاب نخواهد کرد»(انفال/33) و در جاي ديگر مي فرمايد: «پس اگر ما تو را به جوار خود بريم بعد از تو سخت از آنها انتقام مي کشيم»(زخرف/43) و اين رحمت در آخرت نيز مشمول حال پيروان اوست. در تصويري که از قيامت توسط قرآن و روايات داده مي شود صحنه محشر چنان مجال پرآشوب و دهشتناکي است که پدر پسر را، برادر برادر را و دوست دوست را نمي شناسد، و هر کس حتي انبياء نگران کارنامه و نتيجه اعمال خود هستند. تنها کسي که در آن روز پرهول و سخت، نگران امتش است و شفاعت آنها را طلب مي کند نبي مکرم اسلام است. قرآن در کنار رحمت، ويژگي شاخص ديگر پيامبر را «شرح صدر» مي داند و به پيامبر مي فرمايد: «آيا ما تو را شرح صدر اعطا نکرديم؟»(شرح/1) که اگر اين اکسير با پيامبر نبود او قادر نبود در برابر دنياپرستان و مشرکان لجوج، کينه توز و متعصب، منافقان چندچهره و يهوديان فتنه انگيز و بيماردلان بايستد تا دين را براي دلهاي پذيرنده حق بيان نمايد.
اخلاق، رحمت و شرح صدر پيامبر(ص) قطعاً در کوره بندگي محض به پروردگار و اخلاصشان در دينداري و پرستش معبود است که چنين مي درخشد. براي او بندگي خداوند، بالاترين مدالي بود که به او اعطا شده بود. اگر نام پدرش عبدالله بود او حقيقت و جانش عبدالله بود آنچنان که بالاي همه نامه هايش عنوان محمد بنده خدا نقش بسته بود. او افتخار و مقامي بالاتر از اين براي خود نمي دانست. چنانکه اين ويژگي مهم شخصيت پيامبر را قرآن به وي امر مي کند براي ديگران بيان کند و خطاب به وي مي فرمايد: «بگو من خداي يکتا را مي پرستم و دينم را خاص و خالص براي او ميگردانم»(زمر/14
قرآن ضمن برشمردن ويژگيهاي شخصيتي و مقام معنوي و الهي پيامبر(ص) دو ويژگي را خاطر نشان مي کند و بارها بر بيان آن پافشاري مي کند. اول اينکه پيامبري که دريافت کننده، حامل و ابلاغ کننده وحي، «رحمه للعالمين»، «سراج منير»، «اسوه حسنه»، «خاتمالنبيين»، داراي مقام شفاعت، داراي مقام تبشير و انذار، نائل شده به ديدار پروردگار در بالاترين مقام، «امي» است و ثانياً بشر است. عظمت رسالت پيامبر(ص) در اين است که بشري از جنس مردم به انجام اين امر مهم مامور شده است. چنانکه قرآن ميفرمايد: «و مردم را چيزي از ايمان باز ند اشت وقتي که هدايت بر آنان آمد جز اين که گفتند: آيا خدا بشري را به رسالت فرستاده است؟ بگو اگر فرشتگان را در زمين مسکن و قرارگاه بودي ما هم فرشته اي از آسمان به رسالت بر آنها مي فرستاديم[که رسول بايد از جنس امت باشد و گر نه حجت و معجزش پذيرفته نشود]»(اسراء/96-94)
اسوه حسنه
تمام ويژگيهايي شخصيتي که براي نبي مکرم اسلام بر شمرديم به اين معنا که بشري از جنس خودمان واجد تمام اين است در يک تعبير جامع قرآني قابل مشاهده است و آن تعبير «اسوه حسنه» است. او از هر نظر الگوي شخصيتي، اعتقادي، رفتاري در ابعاد فردي و اجتماعي براي ما مي باشد و لذاست که قرآن مي فرمايد: «البته رسول خدا براي شما الگويي نيکوست، براي آن کس که به خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار کند.»(احزاب/21)
در خصوص مقام و جايگاه پيامبر(ص)، قرآن از مقام تبشير و انذار، مقام شفاعت، جاذبه نماز پيامبر(ص)، واسطه رحمت الهي، مقام عصمت، آگاهي از غيب و ... ياد مي کند اما دو امر جايگاه ويژهي پيامبر را نسبت به همگان اعلام مي کند. يک برتري و فضيلت پيامبر(ص) بر ساير انبياء است و ديگري معراج پيامبر(ص) است که در آن به ديدار پروردگار در جايگاهي نايل شد که هيچ بشري نه قبل و نه بعد از او به آن نرسيده و نخواهد رسيد. قرآن اين رويداد را چنين روايت مي کند: «و آن رسول در افق اعلاي کمال بود- آنگاه نزديک آمد و بر او نازل گرديد- [بدان نزديکي که] با او به قدر دو کمان يا نزديکتر از آن شد- پس خدا به بنده خود وحي فرمود آنچه را هيچکس درک آن نتواند کرد»(نجم/11-7)
از همان لحظات نخستيني که پيامبر(ص) دعوت خويش را آغاز نمود آناني که از نزديک او را مي شناختند تمام اوصافي را که قرآن براي ايشان ذکر مي کند به زبان يا دل براي پيامبر(ص) قائل بودند اما چون جايگاه خويش را به لحاظ قدرت و منافع اقتصادي باترويج آموزه هاي پيامبر(ص) و نفوذ کلام قرآن در خطر مي ديدند شروع به تخريب و ترور شخصيت ايشان نمودند تا بلکه بتوانند از اين راه نور خدا را خاموش کنند. اول ايشان را شاعر خطاب کردند و چون ديدند کلام او را با شعر نسبتي نيست او را ديوانه و مجنون ناميدند و چون تيرشان به سنگ خورد گفتند او ساحري است که با سحر خود مردم را مفتون و مجذوب خود مي کند. قرآن چنان با صراحت اين امور را نفي مي کند که انجام فعل کهانت، دروغگويي و شاعري از سوي پيامبر(ص) را مستوجب عذابي سهمگين مي داند و اعلام مي دارد: « قسم به آنچه (از آثار حق) مىبينيد- و آنچه نمىبينيد. - كه قرآن به حقيقت (وحى خدا و) كلام رسول بزرگوارى است.-و آن نه سخن شاعرى (و گفتار خيالى و موهومى) است (گر چه) اندكى از شما مردم به آن ايمان مىآوريد - و نه حرف كاهن غيبگوست (گر چه) اندكى از شما مردم متذكر حقايق آن مىشويد- و اگر (محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) از دروغ به ما برخى سخنان را مىبست- محققا ما او را (به قهر و انتقام) از يمينش مىگرفتيم- و رگ وتينش را قطع مىكرديم- و شما هيچ يك بر دفاع از او قادر نبوديد»(الحاقه/47-38) و بارها تاکيد مي کند که قرآن امري از جانب پروردگار است و هيچ بشري را توان آن نيست که آن را از سوي خود به هم ببافد ولو آن کس پيامبر(ص) با آن ويژگيهاي منحصر به فرد باشد و مي فرمايد: « و اين قرآن نه بدان پايه است كه كسى جز به وحى خدا تواند بافت، ليكن ساير كتب آسمانى را تصديق مىكند و كتاب الهى را به تفصيل بيان مىكند كه بىهيچ شك نازل از جانب خداى عالميان است* بلكه كافران مىگويند قرآن را (محمد) خود بافته است. بگو: اگر راست مىگوييد شما خود و هم از هر كس نيز مىتوانيد كمك بطلبيد و يك سوره مانند آن بياوريد»(يونس/38-37)
قرآن پيامبر(ص) را با چنين مختصاتي شايسته امر رسالت مي داند که شاخصه هاي آن را نيز خود معرفي مي کند. از ديدگاه قرآن پيامبر(ص) به عنوان «خاتم النبيين» مامور امر رسالت است لذا آنچه مي گويد و انجام مي دهد بايد از چنان جامعيتي برخوردار باشد که بتواند براي هميشه زمان پاسخگو باشد لذاست که خود قرآن نيز به صراحت بر جهاني بودن رسالت پيامبر(ص) تاکيد مي کند و مي فرمايد: «و ما تو را جز براى اينكه عموم بشر را (به رحمت خدا) بشارت دهى و (از عذابش) بترسانى نفرستاديم، و ليكن اكثر مردم (از اين حقيقت) آگاه نيستند»(سبا/28) و در جاي ديگر مي فرمايد: «بگو که من بر همه شما جنس بشر رسول خدايم...»(اعراف/158). قرآن در تبيين رسالت پيامبر(ص) توحيد را محور برنامه هاي وي ذکر مي کند و مي فرمايد: « بگو: گواهى كدام چيز بزرگتر است (از گواهى خدا)؟ بگو: خدا ميان من و شما گواه است و وحى شده به من آيات اين قرآن تا به آن شما و هر كس را كه خبر اين قرآن به او رسد بترسانم. آيا شما به راستى گواهى دهيد كه با خداى يكتا خدايان ديگرى وجود دارد؟ بگو: من گواهى ندهم. بگو: محقّقاً او خدايى يكتاست و من بيزارم از آنچه شما شريك خدا قرار مىدهيد.»(انعام/19) و در آيات ديگر تفصيل اين ماموريت را ذکر مي کند و خطاب به نبي خود مي فرمايد: « بگو كه من خود مأمورم كه تنها خدا را پرستش كنم و دين را براى او خالص گردانم (و هرگز شرك نياورم)*و باز مأمورم كه در اسلام و در تسليم امر خدا مقام اوّليّت را دارا باشم*باز بگو كه من اگر خداى خود را نافرمانى كنم البته از عذاب روز بزرگ قيامت مىترسم*باز بگو: من خداى يكتا را مىپرستم و دينم را خاص و خالص براى او مىگردانم (و غير او را باطل محض مىدانم)»(زمر/14-12). اگر حقايق بنيادي چون توحيد، معاد و عدل روشن شود و مورد پذيرش مردم قرار گيرد طي نمودن باقي راه و ترسيم شاکله زندگي در اين جهان در ابعاد مختلف بسيار آسان است و قرآن اصلاً فلسفه رسالت پيامبر را همين امر مي داند و اظهار مي دارد: « و ما اين كتاب را بر تو نفرستاديم مگر براى اين كه حقيقت را در آنچه (از توحيد خدا و معاد و رسالت و غيره) مردم اختلاف مىكنند روشن كنى و براى اهل ايمان هدايت و رحمت باشد.»(نحل/64) درست است که رسالت پيامبر(ص) جهاني است اما بدين معنا نيست که اين رسالت به هر شکلي قابل اجراست و فاقد محدوديت است. از ديدگاه قرآن رسالت ايشان در محدوده اختيار آدميان است و فراتر از آن مسئوليتي بر عهده وي نيست و قرآن نيز همين را از او مي خواهد و به ايشان چنين خطاب مي کند «و اگر خداى تو (در مشيّت ازلى) مىخواست اهل زمين همه يكسره ايمان مىآوردند، آيا تو مىخواهى تا به جبر و اكراه همه را مؤمن و خداپرست گردانى؟»(يونس/99) و در جاي ديگر خطاب به او مي فرمايد: « تو اى محمد از قبل ما هيچ سمتى ندارى، جز اينكه رسول مايى و وظيفه تو رساندن پيام است و شان تو همان رسالت است و بس، غير از آن هيچ كارى ندارى و هيچ اختيارى در امر خلق به دست تو نيست تا در خوش قدمى و بد قدمى اثرى داشته باشى و يا سيئات و ضررهايى به طرف مردم بكشانى و يا حسنات و منافعى از آنان دور سازى.»(نساء/79) قرآن بارها تاکيد مي کند که تو بر مردم وکيل و حفيظ نيستي، که اگر خواهند ايمان آرند يا راه شرک و کفر پيشه گيرند و و ظيفه ايشان فقط ابلاغ امر رسالت و تبشير و انذار به مردمان است. ولي در عين حال قرآن از پيامبر(ص) مي خواهد که رسالت خويش را با صراحت و به روشني و در آشکارا انجام دهد و هيچ هراس به خود راه ندهد و به ايشان مي فرمايد: « پس تو آشكارا آنچه مأمورى (به خلق) برسان و از مشركان روى بگردان.»(حجر/94) و همچنين از او مي خواهد انجام امر رسالت را بدون هيچ اجر و مزدي انجام دهد جز اين که از مردمان بخواهد راه هدايت را در پيش گيرند و به ايشان مي فرمايد: «... و (امت را) بگو كه من مزد رسالت از شما نمىخواهم، اين نيست جز يادآورى و پندى براى اهل عالم (كه به ياد خدا متذكر شوند).»(انعام/90) آنچه پيامبر(ص) در رسالت خويش پيام آور آن بود، چيزي بود که در مقابل تقليدهاي کورکورانه از نياکان، پيروي از اکثريت، پيروي از ظن و گمان، پيروي از خرافات و موهومات، تبليغات فريبنده و مسموم و ... قرار داشت. و او راه هموار و آساني را در پيش نداشت. او بايد در مقابل بسياري از انگاره هاي غلط مي ايستاد و به نسخ و تصحيح آنها همت مي گماشت. از جمله اينها آن است که قرآن به صراحت اعلام مي کند که رسالت پيامبر(ص) طبقاتي نيست و به ايشان مي فرمايد: «هميشه خويش را با كمال شكيبايى به محبت آنان كه صبح و شام خداى خود را مىخوانند و رضاى او را مىطلبند وادار كن، و مبادا ديدگانت از آنان بگردد از آن رو كه به زينتهاى دنيا مايل باشى، و هرگز از آن كه ما دل او را از ياد خود غافل كردهايم و تابع هواى نفس خود شده و به تبهكارى پرداخته متابعت مكن»(کهف/28) همچنين نسخ سنت هاي جاهلي و نفي خرافات در دستور کار رسالت پيامبر(ص) قرار دارد چنانکه شرابخوارگي، زنده به گور کردن مردگان، بي حجابي، ازدواج با عروس فرزندخوانده و دهها امر نظير اينها مورد نفي و مقابله پيامبر(ص) قرار مي گيرد. چنانکه قرآن در واقعه زيدبن حارثه خطاب به نبي مکرم اسلامي مي فرمايد: « و (ياد كن) وقتى كه با آن كس كه خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواش نعمت آزادى (يعنى زيد بن حارثه، به نصيحت) مىگفتى برو زن خود را نگه دار و از خدا بترس (و طلاقش مده)، و آنچه در دل پنهان مىداشتى (كه زينب را بگيرى و حرمت ازدواج با زن پسر خوانده را كه در جاهليّت بود منسوخ كنى) خدا مىخواست آشكار سازد و تو از (مخالفت و سرزنش) خلق مىترسيدى و از خدا سزاوارتر بود بترسى. پس (بدين غرض) چون زيد از آن زن كام دل گرفت (و طلاقش داد) او را ما به نكاح تو در آورديم تا مؤمنان در نكاح زنان پسرخوانده خود كه از آنها كامياب شدند (و طلاق دادند) بر خويش حرج و گناهى نپندارند، و فرمان خدا انجام شدنى است.»(احزاب38) و آخرين نکته اي که در خصوص رسالت پيامبر ذکر مي کنيم اين است که عليرغم تمام مرارتهايي که پيامبر(ص)در انجام امر رسالت متحمل شد در آخرين سال رسالت در حالي که بسياري از فروعات براي مردم ابلاغ و تبيين شده بود وحي آمد که اگر ولايت را به عنوان ادامه دهنده مسير رسالت اعلام ننمايي، رسالت خويش را به انجام نرسانده اي گويي که اصلاً کاري انجام نداده اي و اداي رسالت منوط به اين امر مهم است و خطاب به او فرمود: « اى پيغمبر، آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان كه اگر نرسانى تبليغ رسالت و اداء وظيفه نكردهاى، و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوى دار كه) خدا كافران را (به هيچ راه موفقيتى) راهنمايى نخواهد كرد.»(مائده/68)
از آنجا که رسالت پيامبر(ص) در مسير سخت و دشواري انجام مي پذيرفت و هر لحظه نيازمند راهنمايي و راهبري کسي بود که از افقي برتر بتواند با او همراهي نمايد و تابلوهاي حرکت در اين مسير را نشان دهد از يکسو دستورات اعتقادي، اخلاقي و اجتماعي بسياري خطاب به پيامبر(ص) نازل شد و از سوي ديگر هشدارها و حمايت هاي پياپي الهي همراه پيامبر(ص) بود تا اين رسالت را به درستي به سرانجام برساند.
پيامبر(ص) در طول 23 سال رسالت خود با شرايط يکسان و افرادي يکدست روبرو نبود. مشرکان، منافقان، يهوديان، مسيحيان و مسلمانان و خانواده شان مهمترين اين گروه ها بودند. قرآن در برخورد با هر دسته به بيان رفتارشناسي آنها در بعد عقيدتي، سياسي و نظامي مي پردازد و نوع رفتار و برخورد پيامبر(ص) را با آنها به تصوير مي کشد که مهمترين نکته در اين برخوردها اعتدال در رفتار و نگاه پيامبر(ص) با آنها مي باشد. در برخورد با مشرکان رفتار و کلام پيامبر(ص) از متانت، منطق و بيان حق و عدم توهين برخوردار است. بارها قرآن از پيامبر(ص) مي خواهد به ابلاغ دعوت و رسالت خود بپردازد و در مواضعي چون سوال از وحي، آوردن معجزه، روح و ... مستدل صحبت کند و در صورت پافشاري مشرکان بر موضوع باطل شان از آنها اعراض کند و آنها را به عقوبت اعمالشان انذار کند. نمونه اي از اين رابطه را سوره کافرون به تصوير مي کشد: « بگو كه اى كافران (مشرك)*من آن بتان را كه شما به خدايى مىپرستيد هرگز نمىپرستم*و شما هم آن خداى يكتايى را كه من پرستش مىكنم پرستش نمىكنيد*نه من هرگز خدايان باطل شما را عبادت مىكنم*و نه شما يكتا خداى معبود مرا عبادت خواهيد كرد*پس اينك دين (شرك و جهل) شما براى شما باشد و دين (توحيد و خدا پرستى) من هم براى من (تا روزى كه به امر حق شما را از شرك برگردانم و به راه توحيد خدا و خدا پرستى هدايت كنم)»(کافرون/6-1) و پيامبر در يکي از مواجهه هايش با مشرکان و درخواست آنها از پيامبر(ص) به آوردن معجزاتي به مانند موسي و عيسي(ع) پاسخ استدلالي پيامبر(ص) چنين است: « پس هنگامى كه (رسول) حق از جانب ما به آنها آمد گفتند: چرا به اين رسول مانند موسى معجزاتى (نظير عصا و يد بيضا و الواح تورات) داده نشد؟ آيا اين مردم از اين پيش به موسى هم (با همه اين معجزات) كافر نشدند كه گفتند: اين دو (قرآن و تورات) سحر و جادوگرى است كه پشتيبان يكديگرند و گفتند: ما به همه اينها سخت بىايمان و بىعقيدهايم؟ * بگو: پس شما اگر راست مىگوييد كتابى كه از اين دو كتاب آسمانى (تورات و قرآن) خلق را بهتر هدايت كند از جانب خدا بياوريد تا من از آن پيروى كنم.»(قصص/49-48). گروه ديگري که پيامبر(ص) با آنها برخورد داشت و در کار ايشان اشکال تراشي مي کرد منافقين بودند. برخورد پيامبر(ص) قطعاً نمي توانست به مانند مشرکان با آنها باشد. مشرکان منش و رفتار روشني داشتند و پيامبر(ص) به درست مي دانست که با آنها بايد چگونه تعامل نمايد اما منافقان در دل جامعه اسلامي حضور داشتند، ادعاي دينداري داشتند و بخشي از جامعه ديني را تشکيل مي دادند و در لباس ايمان در کار مسلمانان کارشکني مي کردند. برخورد پيامبر(ص) با اينان در اکثر مواقع از در رحمت و سعه صدر و عفو بود و در مواقعي مشکلي چون مسجد ضرار پديد مي آمد با درايت و هدايت الهي با آن برخورد مي نمود و نقشه هاي آنها را افشا مي نمود. گروه ديگري که پيامبر(ص) با ورود به مدينه جبهه ديگري در مقابلش گشوده يهوديان بودند. يهوديان سخت ترين بخش رويارويي پيامبر(ص) با مخالفان بود چرا که آنها به جهت اطلاعات ديني که از متون ديني خود داشتند به ايجاد شبهات اعتقادي در پيکره جامعه اسلامي مي پرداختند و از سوي ديگر به جهت همپيماني با مشرکان و برخورداري از توانايي مالي و سکونت در مناطق جغرافيايي استراتژيک مدينه به صورت بالقوه و بالفعل براي جامعه اسلامي تهديد محسوب مي شدند. پيامبر(ص) در برخورد اوليه با آنها به انعقاد پيمان نامه براي يک زندگي مسالمت آميز با آنها پرداخت اما به مرور زمان حسد و تعصب در آنها شعله ور شد و شروع به سم پاشي اعتقادي در جامعه اسلامي و همپيماني با مشرکان پرداختند. برخورد پيامبر(ص) ابتدا دعوت به اسلام و رعايت عهدنامه بود و گشودن فضاي گفتگو و پاسخهاي عقيدتي، و در صورت خطا برخورد عفوآميز بود اما نهايتاً به برخورد نظامي منجر شد که شديدترين آن قلعه بي نضير بود و آن هم مطابق با حکم تورات توسط حکم انتخاب شده خود يهوديان بود. و قرآن آيات فراواني را به اين برخوردها اختصاص داده است.
اميدوارم بر پايه گفتار ارزشمند رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله العظمي خامنهاي(مدظله العالي) بتوانيم درس اخلاق پيغمبر، درس عزت پيامبر اعظم، درس علمآموزى و درس رحمت و كرامت و درس وحدتى را كه ايشان به ما داد و درسهاى زندگى ماست، با الهام از قرآن در برنامه زندگي خود قرار دهيم.
برگرفته از مطالب بسیار زیبای جناب آقای مجتبي حاجي جمالي
کارشناس فرهنگي اداره تبليغات اسلامي شهرستان نطنز
نظرات شما عزیزان: